در سالهای اخیر، چنین رایج شده که جهان را با عناوین تقسیمبندیشده بین غرب و شرق توصیف کنند. یک بلوک پرقدرت در غرب و اتحاد خودکامه چین و روسیه در شرق؛ این تقسیمبندی در عین این که تا حدی حق مطلب را ادا میکند، محدودیتهایی نیز دارد. همانطور که سفر ناموفق امانوئل مکرون به چین نشان داد، اتحاد بین کشورهای غربی، علیرغم تبلیغات رسانه، همیشه برقرار نیست. تقسیمبندی رایج جهان زمانی عجیبتر می شود که بدانیم، حداقل ۴ میلیارد نفر یا بیش از نیمی از جمعیت جهان در بیش از ۱۰۰ کشور زندگی میکنند که در رقابت ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم، تمایلی به انتخاب هیچیک از طرفین شرقی-غربی ندارند.
با از هم پاشیدهشدن نظم جهانی اما، این کشورهای «غیر متعهد» اهمیت بیشتری پیدا میکنند. کشورهایی مثل هند و عربستان سعودی، در خلال همین شکاف، معاملاتی انجام میدهند و روشن است که میخواهند نقش بیشتری در امور بینالمللی ایفا کنند. البته این بخش از جهان آنقدر پراکنده و دور از یکدیگرند که احتمال تبدیلشان به یک بلوک، دستکم در کوتاهمدت غیرممکن است. در این میان، شاید پرسشهایی در ذهن شما خلق شود. برای مثال، اینکه چرا قیمت نفت به بیش از ۸۰ دلار افزایش یافته است؟ چگونه زنجیرههای تامین در حال بازسازیاند؟ چشمانداز صلح در اوکراین چیست؟ پاسخ این پرسشها، در نقشآفرینی کشورهای غیروابسته به تقسیمبندی شرق-غرب یا به عبارت دیگر، کشورهای «غیرمتعهد» نهفته است. پیشرفت چشمگیر این کشورها در معادلات جهانی همچنین یک پرسش بزرگ دیگر ایجاد میکند: در رقابت چین و غرب برای نفوذ بر این کشورها، چه کسی فاتح میدان خواهد شد؟!
نشریه اکونومیست در این باره چنین نوشته است:
در گام نخست، بیایید نگاهی به تاریخچه «عدم تعهد» بیندازیم. جنبش عدم تعهد در دهه ۱۹۵۰آغاز شد. اتحادی متشکل از کشورهای در حال توسعه که در میان تنشهای فزاینده بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، مشتاق به اعمال حاکمیت خود بودند. در طول دههها، جنبش به یک جایگاه بزرگ با چهرهی ضد آمریکایی دست یافت اما فاقد انسجام و نفوذ نظامی، فاقد عضویت دائمی در شورای امنیت سازمان ملل و فاقد وزن اقتصادی یا حضور در عرصههای فناوری و اقتصادی بود و قدرت کمی داشت. در سال ۱۹۵۶، جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه آمریکا، اتحاد عدم تعهد را «غیراخلاقی» خواند.
در نگاه اول متوجه میشویم که بیش از ۱۰۰ کشور ظاهراً بی طرف، امروز همچنان با مشکلات بسیاری مواجهند. آنها برای دستیابی به انسجام کشورهای غربی و یا حتی اتحاد چین و روسیه، اشتراکات کمی با یکدیگر دارند؛ کشورهای دموکراتیک بزرگی مثل برزیل و هند، از کمبود منافع مشترک رنج میبرند و تنظیم یک برنامه مشترک بین این کشورهای و کشورهای دیگری مثل قطر، تقریبا از ناممکنها است. این کشورهای هنوز در عرصه فناوری، از تامین نیمهرساناها گرفته تا تامین تسلیحات، به غرب، چین و روسیه متکیاند و بخش عمدهای از تجارت خود را با ارزهای غربی انجام میدهند.
با این وجود اما، دست کم گرفتن نقش آنها در معادلات جهانی، به دو دلیل اشتباه است. اول اینکه، نفوذ اقتصادی این کشورها به سرعت در حال افزایش است. ۲۵ نقشآفرین از بزرگترین اقتصادهای غیر متعهد را در نظر بگیرید؛ کشورهایی که روسیه را تحریم نکرده و یا در رقابت چین و آمریکا اعلام بیطرفی کردهاند. این ۲۵ کشور در مجموع، ۴۵درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند. سهمشان از تولید ناخالص داخلی جهانی از حدود یازده درصد در زمان سقوط دیوار برلین، با پیشیگرفتن از مجموع کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به ۱۸درصد در حال حاضر افزایش یافتهاست. پس از گذشت دههها از آغاز فرایند جهانیسازی، الگوی تجاری این کشورها حالا با معادلات سهطرفه بین غرب، چین و سایر کشورهای غیرمتعهد، چندقطبی و انعطافپذیر است.
رویکرد کشورهای غیرمتعهد به جهان بر اساس تمایل آنها برای توسعه ملی شکل گرفت. این رویکرد، حالا به طرز شگفتآور و بیرحمانهای به عملگرایی سوق پیدا کرده است. آنها امروز به مدافعان جهانی شدن تبدیل شدهاند. از مکزیک تا اندونزی، به تجارت آزادانه با هر دو طرف شکاف ژئوپلیتیکی تمایل دارند و در عین حال، در حالی که از همه فرصتها برای سودآوری نیز استفاده میکنند. این عملگرایی همچنین آنجا معنی پیدا میکند که این کشورها، اعتمادشان را به نهادهای متعلق به نظم آمریکایی ایجاد شده پس از سال ۱۹۴۵را کمتر و کمتر کردهاند. نهادهایی مثل سازمان ملل یا صندوق بینالمللی پول که از نظر این کشورها، در مسیر بی نظمی و زوال قرار گرفتهاند. از سوی دیگر، درخواستهای غرب برای دفاع از نظم لیبرال یا حقوق بشر در جهان، اغلب توسط این کشورها خودخواهانه، ناسازگار و ریاکارانه تلقی میشود.
نتیجه، ایجاد یک رویکرد سیال و معاملهمحور در جهان است. چرا که کشورها در تلاش برای کسب مزیت، همواره در حال معامله با یکدیگرند. کشورهای غیر متعهد اغلب به تنهایی عمل کردهاند اما گاهی اوقات نیز هماهنگ کار میکنند. اوپک، در اقدامی قاطعانه علیرغم شکایت غرب، تولید این ماه خود را ۴ درصد کاهش داد. لوئیز داسیلوا، رییسجمهوری برزیل، در حال تبلیغ یک «باشگاه صلح» برای پایان دادن به جنگ اوکراین است و هند قصد دارد از ریاست خود بر گروه جی-۲۰ در سال جاری، برای لابی کردن برای آمریکای لاتین، آفریقا و کشورهای درحال توسعه در آسیا استفاده کند.
همه این اقدامات میتواند تیرهایی باشند که هرگز به هدف اصابت نکنند اما نشانهای متقن از بلندپروازیهای کشورهای غیرمتعهد است. در حوزه صنایع دفاعی، ترکیه تسلیحات بیشتری را از جمله هواپیماهای بدون سرنشین میفروشد و هند نیز در حال توسعه نیروی دریاییاش است. در امور اقتصادی، نظام سرمایهگذاری تریلیونها دلار درآمد نفتی به سمت تمرکززدایی از غرب حرکت میکند.
اجتناب اکثر کشورها از پیوستن به یک بلوک ژئوپلیتیکی اما به معنی عقبنشینی ابرقدرتها از به دست آوردن رضایت این کشورهای نیست. چین، درست مثل شوروی سابق، جلب رضایت و جذب کشورهای غیرمتعهد را همچنان ممکن میداند. رهبران چین، زیرساخت، فناوری و تسلیحات خود را بدون چشمداشت و یا با انتظار جبران بسیار محدود در اختیار دیکتاتوریها و دموکراسیها قرار میدهد. با گذشت زمان، کشورهای غیرمتعهد آسیبپذیر نیز متوجه خواهند شد که جهانی که در آن قدرت حرف اول را میزند، بیش از هر کس دیگری در اختیار قلدرها است.
با این وجود، غرب باید آمادگی لازم را برای پیروزی در «رقابت نفوذ» مهیا کند. تسلیم شدن در مقابل تاکتیکهایی که در نهایت، آمریکا و متحدانش را به مخالفان خودکامه خودشان تبدیل می کند میتواند غرب را به بازنده همیشگی این کارزار تبدیل کند. از سوی دیگر، توسل به نظم لیبرالی که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، برای پیروزی کافی نخواهد بود. دسترسی به بازار، فناوری و جریان آزاد اطلاعات اما از نقاط قوت غرب است که با یک ثبات نسبی، هموراه آنها را در اختیار دارد.ارائه یک شبکه انعطافپذیرتر از روابط امنیتی، کاهش بدهیها و تامین مالی پیمانهای آب و هوایی میتواند در افزایش نفوذ غرب در کشورهای غیرمتعهد کارساز باشد. نظم جهانی در حال شکلگیری، روزهای بیرقیب ایالات متحده در دهه ۱۹۹۰ فاصله زیادی دارد. در حوزه بازار اما، غرب میتواند یکی از رقیبان پرقدرت شرق برای نفوذ در بین کشورهای بیطرف باشد. امروز، بیش از ۴ میلیارد نفر در جهان مشتاق هستند که ببینند پایان این رقابت چه خواهد شد...
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟